این ناآرامی ها نه فقط جان یک نفر را گرفت بلکه به در گیری بین جوانان با نیروهای دولتی انجامید که بر اساسآخرین گزارشها تاکنون هزاران بازداشتی و تعداد زیادی زخمی نیز در پی داشته است.
آنچه در این کشور روی داد پس لرزه های تاریخی است که ریشه در سیاستهای آغاز شده در خلال جنگ دوم جهانی تا کنون دارد و نگاهی به تاریخ سیاسی این منطقه پرده از آن بر میدارد.
پس از قرارداد مخفی بین استالین و هیتلر در سال 1939 دولت هیتلری کشورهای حوزه بالتیک شامل استونی،لتوانی و لتونی را به رایش سوم ملحق کرد.
از سال 1941 تا سال 1944 این کشورها در تصرف نیروهای ارتش نازی بودند.بسیاری از مردم این سه کشور که پیش از پیوستن اجباری به رایش سوم تجربه بدی از دوران حکومت کمونیستها در کشورهایشان داشتند در آن هنگام با آغوش باز از آن چه پیش آمده بود استقبال کردند و پیروزیهای پی در پی آلمان در اوایل جنگ روند آلمانیزه کردن این کشورها را شتاب بخشید.
با افول ستاره آلمان هیتلری و عقب نشینی آنان از شرق که هم زمان با پیشرفت ارتش سرخ شوروی بود، سرنوشت این کشورها نیز بار دیگر رقم خورد ودر سال 1944 ارتش سرخ پیروز مندانه این مناطق را باردیگرضمیمه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کرد.
در همین دوران بسیاری از مردم جلای وطن کردند که بیشترین آنان اقلیتی ساکن جزایر بودند که به زبان سوئدی سخن میگفتند.
شوروی پس از جنگ دوم جهانی و پیروزی متفقین به این جابجایی مردم شدت بخشید و همانگونه که سیاست استالین در آسیای میانه نیز به اجرا در آمده بود، مردم بسیاری را از مراکز دیگر شوروی به این مناطق نقل مکان داد.
این جابجایی که از سال 1945 آغاز شده بود تا زمان استقلال این جمهوریها در سال 1988 ادامه یافت. در آن هنگام در ادبیات سیاسی جهان از انقلاب آرامی که بالتیک را فراگرفته شده بود سخن به میان آمد.انقلابی که در سالهای کنونی مشابه آن در شرق اروپا دیده شد و به انقلابهای رنگی مشهور شده است.
این دگرکونیها در بالتیک سر آغاز چرخش به سوی غرب شد و این کشورها نخست پاسخ مثبت به پیوستن به اتحادیه اروپا دادند و در اول ماه مه 2004 به اتحادیه اروپا و سپس در همان سال به پیمان ناتو پیوستند.
در پی جابجاییهای زمان استالین بر تعداد اقلیت روس در این کشورها بسیار افزوده شده بود و پیوستن این کشورها به اتحادیه اروپا نیز مشوقی برای آنان در ماندن محسوب شد و گفته میشود که بسیاری از آنان خانوادههای خود را نیز به این کشورها کوچ دادند.
آزادی اروپای شرقی از ارتش هیتلری که با تصرف برلین به عمر هیتلر نیز پایان داد نمادی از پیروزی شد که حزب کمونیست وعده آن را داده بود و برای تاکید کردن بر این وعده ارتش سرخ در همه مکانهایی که از نیروهای هیتلری پس گرفته و یا به تصرفش در آورده بود بناهای یادبودی از قربانیان ارتش سرخ بنا کرد.
نمونه بارز آن در برلین شرقی است که هنوز نیز پس از فروپاشی رژیم کمونیستی آلمان شرقی پا برجاست. حساسیت مردمی که دوران استالین را دیدهاند به اضافه چالشی که اکنون بین اروپا و روسیه پس از زیاده خواهیهای غرب پیش آمده است جهان را بار دیگر به سوی جنگ سرد اعلام نشدهای کشانده که در بالتیک نخستین جرقههای آن زده شده است.
در همین رابطه صدراعظم پیشین آلمان گرهارد شرودر از دولت استونی به شدت انتقاد کرد. در این میان نخست وزیر استونی اندروس انسپین با حمایت از این اقدام گفت که دولت نمیتواند اجازه دهد که عدهای کشور را به چند پارگی بکشانند و بذر نفرت بکارند.
سخنانی که گویا نخست باید به حکومت گوشزد شود.تاریخ را میتوان تحریف کرد ولی کتمان آن در دراز مدت غیر ممکن است.این نکته را دولتهای نو پا هنوز نیاموختهاند.